نمیدونم مشکل از منه یا چی؟ ولی من پشت چهره جدی و تا حدی خشک که تو روابط کاری و اجتماعیم دارم، روحیه به شدت احساساتیای دارم. طوری که افراد بعد از نزدیک شدن و قرار گرفتن تو حلقه خودیها و صمیمیها تعجب میکنن. بارها شده متنی رو از من خوندن و با حالتی که مشخصه پشتش تعجب نشسته، میپرسن: اینا رو خودت نوشتی؟!
سخته باورش برای آدمها که منم تو خلوت خودم میتونم یه مرد با احساس باشم. میتونم تو آشپزخونه خونه م کلی هنرمند باشم برا خودم! هر مرد جدیای ااما تو خونه ش خشن و کمربند به دست نیست!
حالا این تعارضها به کنار. از یه سنی به بعد یه سوال دیگه تو ذهن آدمهای اطراف ایجاد میشه. از سنی که معمولا پسران ایرانی ازدواج میکنن و یا اقدام جدی برا ازدواج کردن ولی تو نه! سوال اینه که خب مردی که اینقدر میتونه احساس داشته باشه و خونه ش براش مهم باشه چرا ازدواج نمیکنه؟! جواب دادن به این سوال یکی از چالشیترین مسائل زندگی میتونه باشه. اینکه چطور پاسخ بدی که با فرهنگ و چهارچوبهای ذهنی سوال کننده بخونه، واقعا سخته. من هیچوقت نتونستم قانع کنم این دسته آدمها رو. و خب از نظر این ادمها که عموما سن بالاها هستند، محکوم میشی به مسوولیت پذیر نبودن.
دقت کردین؟ "محکوم" میشی به مسوولیت پذیر نبودن! و این بی رحمانه ترین دخالتها و قضاوت کردنها در زندگی خصوصی من و خیلی های دیگه س!
درباره این سایت